استاد ماهر (دکتر قلب من) [فصل دوم] P{۵۷}
هانا:میبینی؟تو بخاطر یه بچه خودتو کشتی .. بخاطر کسی که هققققق .. ولی ، ولی اون باید بمیره .. .
هانا بچه رو گذاشتت رو زمین همه ار این کارش تعجب کرده بودن ..
هانا طی یه حرکت یهویی از زیر لباسش یه چاقویی دراورد و کرد تو بدن بچه ...
جینهو حتی برای اون بچه اسمی انتخاب نکرده بود ولی الان دیگه اونم نبود ..
جینهو سریع رفت به طرف هانا و اونو هل داد اونطرف و بچه رو گرفت بغش: ..
پسرم؟
جینهو هیمطور زار زار گریه میکرد ..
همه پسرا دورش جمع شده بودن .. این کار هانا شوکه کننده بود .. اون به جین قول داده بود اما بهش عمل نکرده بود ..
جیمین اومد و بچه رو گرفت:
باید ببریمش بیمارستان..
جینهو به طرف هانا حمله ور شد:
تو یه قاتلی عوضی اشغال*داد*
هوپی سعی داشت جینهو رو جدا کنه اما انگار نه انگار ..
هانا:امیدوارم بمیره، هع هرچند تا الانم مرده نمیتونی کاریش کنی ..
جینهو از موهای هانا گرفت و با زانوش یه ضربه به فکر زد که از دهن هانا خون اومد ..
هوپی سریع جینهو رو کشید کنار:
بیا بریم ..
جینهو: ولم کن اين عفریته رو بکشم ..*گریه*
هوپی:جینهو الان بچه مهمه بیا بریم. جینهو چیزی نگفت و بدو بدو رفت سمت ماشین تا برن بیمارستان
...
...
دکتر بعد کلی تلاش از اتاق اومد بیرون .. همه رفتن سمتش ..
جینهو: د..دکتر بچم ..
دکتر: من متاسفم ، بیمار دیگه زنده نیستن .. چون نوزاد بودن همون موقع جونشو از دست داده ، متاسفم *رفت*
جینهو روی زانوهاش نشست و هی تو سرش میکوبید ..
نامی:جینهو اوم باش ..
همون موقع شوگا به گوشی نامجون زنگ زد ..
شوگا:هیونگ کجایین؟
نامجون با بغض تو گلوش گفت:
شوگا بیا بیمارستان ..
شوگا:چرا چه اتفاقی افتاده؟
نامی:ت..تو بیا ..
...
۱۴۰۲/۱/۱۶
دوستان یه سوال .. چی میشه اگه جینهو بلند شه ببینه همه این اتفاقاتی که افتاده همش خواب بوده؟
هانا بچه رو گذاشتت رو زمین همه ار این کارش تعجب کرده بودن ..
هانا طی یه حرکت یهویی از زیر لباسش یه چاقویی دراورد و کرد تو بدن بچه ...
جینهو حتی برای اون بچه اسمی انتخاب نکرده بود ولی الان دیگه اونم نبود ..
جینهو سریع رفت به طرف هانا و اونو هل داد اونطرف و بچه رو گرفت بغش: ..
پسرم؟
جینهو هیمطور زار زار گریه میکرد ..
همه پسرا دورش جمع شده بودن .. این کار هانا شوکه کننده بود .. اون به جین قول داده بود اما بهش عمل نکرده بود ..
جیمین اومد و بچه رو گرفت:
باید ببریمش بیمارستان..
جینهو به طرف هانا حمله ور شد:
تو یه قاتلی عوضی اشغال*داد*
هوپی سعی داشت جینهو رو جدا کنه اما انگار نه انگار ..
هانا:امیدوارم بمیره، هع هرچند تا الانم مرده نمیتونی کاریش کنی ..
جینهو از موهای هانا گرفت و با زانوش یه ضربه به فکر زد که از دهن هانا خون اومد ..
هوپی سریع جینهو رو کشید کنار:
بیا بریم ..
جینهو: ولم کن اين عفریته رو بکشم ..*گریه*
هوپی:جینهو الان بچه مهمه بیا بریم. جینهو چیزی نگفت و بدو بدو رفت سمت ماشین تا برن بیمارستان
...
...
دکتر بعد کلی تلاش از اتاق اومد بیرون .. همه رفتن سمتش ..
جینهو: د..دکتر بچم ..
دکتر: من متاسفم ، بیمار دیگه زنده نیستن .. چون نوزاد بودن همون موقع جونشو از دست داده ، متاسفم *رفت*
جینهو روی زانوهاش نشست و هی تو سرش میکوبید ..
نامی:جینهو اوم باش ..
همون موقع شوگا به گوشی نامجون زنگ زد ..
شوگا:هیونگ کجایین؟
نامجون با بغض تو گلوش گفت:
شوگا بیا بیمارستان ..
شوگا:چرا چه اتفاقی افتاده؟
نامی:ت..تو بیا ..
...
۱۴۰۲/۱/۱۶
دوستان یه سوال .. چی میشه اگه جینهو بلند شه ببینه همه این اتفاقاتی که افتاده همش خواب بوده؟
۳۳.۱k
۱۶ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.